Template By: NazTarin.com
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طراحي بنر رايگان براي شما(وبلاگ همه جوره!)
و آدرس
aliamirifar.loxblog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
روزي روزگاري تاجري بود كه 4 زن داشت....
ادامه داستان در ادامه مطلب....
گاف های گزارشگران صدا و سیما!به نظر شما جالبترین اشتباه کدام یک است؟
ادامه داستان را از ادامه مطلب دنبال كنيد....
ملا نصرالدین با دوستی صحبت می کرد!!
(( ملا هیچ وقت به فکر ازدواج افتادی؟ ))
ملا نصرالدین پاسخ داد:
(( فکر کرده ام. جوان که بودم تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم به دمشق رفتم و با زن پر حرارتی آشنا شدم: اما او از دنیا بی خبر بود. بعد به اصفهان رفتم آنجا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره ی آسمان و زمین داشت اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختری زیبا با ایمان و تحصیل کرده ازدواج کنم.))
پس چرا با او ازدواج نکردی؟
(( آه رفیق ! او هم دنبال مرد کاملی می گشت ))
اشاره کن که بشکفم
حتی در این یخ بستگی
در این ترانه سوزی و
در این غزل شکستگی
طلوع کن طلوع کن
بر این ستاره مردگی
که از تو تازه می شود
این خلوت سر خورده گی
طلوع کن طلوع کن
که بودنم تازه کنی
دست مرا بگیریو
با بوسه اندازه کنی
طلوع کن طلوع کن
ایینه پر می شود
از جوانیه خاطره ها
تن تو و شرم منو
خاموشیه حنجره ها
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم
رنگین کمان من تویی
که به ستاره می رسم
من به تو شک نمی کنم
طلوع کن طلوع کن
از تو به پایان می رسم
شروع کن شروع کن
مردی با اسلحه وارد بانک شد و تقاضای پول کرد. وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید: آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: بله قربان من دیدم. سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را در جا کشت. سپس مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد: نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید!
هفت شهر عشق:
شهر اول: نگاه و دل ربايي
شهر دوم : ديدار و آشنايي
شهر سوم: روزهاي شيرين و طلايي
شهر چهارم: بهانه،فكرو جدايي
شهر پنجم: بي وفايي.....
شهر ششم: دوري و بي اعتنايي...
شهر هفتم: اشك ، آه ، تنهايي...